تخفیفان را از زبان قدیمیترین نیرویش بشنوید
خودت رو معرفی کن
من میثم هستم. میثم تخفیفان.
چند ساله تو تخفیفانی؟
فکر میکنم هشت سالی بشه.
یعنی از روزهای اول اینجا بودی؟
وقتی وارد تخفیفان شدم، حدودا پنج یا شش نفر دیگه اینجا بودن. تونستم با یه شرایط خاص و عجیب و غریب وارد تخفیفان بشم. اول کارآموز بودم. بعد از کارآموزیم میخواستم از تخفیفان جدا بشم ولی همینجا استخدام شدم و از اون زمان به بعد اینجا هستم.
دقیقا توی تخفیفان چی کار میکنی؟
من الان سرپرست واحد پشتیبانی شرکای تجاری هستم و با چهار نفر از همکارانم در این واحد کار میکنیم. اون موقع اصلا همچین تیمی وجود نداشت و من روزهای اولی که تو تخفیفان بودم، فقط کارهای ثبت قراردادها و تسویه حساب شرکای تجاری رو انجام میدادم. از نحوه پردازش کد تخفیف گرفته تا که حساب و کتاب مقدار پولی که باید واریز میکردیم به حسابشون.
ما رفته رفته بزرگ و بزرگتر شدیم و تونستیم به شرکای تجاری پنل تحویل بدیم. باید بهشون یاد میدادیم تا چه جوری ازش استفاده کنن تا بتونن به مشتریهاشون سرویس بدن. بعد از اون، مدل امتیاز دهی به مجموعههای شرکای تجاری از طرف مشتریانمون امتیاز داده میشد رو مطرح کردیم. هر مشتری می تونه بابت سرویسی که از شریک تجاری دریافت کرده به اون شریک تجاری امتیاز بده. ما باید بتونیم شریک تجاری رو هدایت کنیم تا بتونه خوب سرویس بده و بفهمه که کجای کارش نقص داره و اونا رو برطرف کنه.
چه چیزی واحدت رو از بقیه واحدها متمایز میکنه؟
ما کنار شریک تجاری می ایستیم و فقط طرف شریکتجاری رو میگیریم. حتی اگر خطا هم کرده باشه ما کنارش هستیم و سعی میکنیم با هم درجبرانش بکوشیم. حتی اگر اتفاقاتی رخ بده که مجبور باشیم با شریک تجاری خداحافظی کنیم، اجازه نمی دیم شریک تجاری حس کنه تنها بود و رفت. این چیزیه که واحد ما رو متمایز میکنه.
پدر و مادرت فکر میکنن چه کارهای؟
من وقتی میرم خونمون بابام بهم میگه « آقای تخفیفان اومد!» چون خیلی سال هست که من تو تخفیفانم و همیشه اطرافیانم تعجب میکنن که من دقیقا تو تخفیفان چی کار می کنم؟ همیشه هم من رو که میبینن، میگن «تخفیف چی داری؟»
چالش برانگیزترین چیزی که این روزها باهاش درگیر هستی چی هست؟
این روزا خیلی روزای شلوغیه. راستش رو بخوایین حالتی شده که اگه مدیریت زمان، انرژی و الویتها رو درست استفاده نکنیم، کاملا آسیب میخوریم و تمام کارهایی که تو هفته چیدیم مثل دومینو به هم آسیب میزنه و روی هم می ریزه. اگه یه لحظه الویت رو اشتباه انتخاب کنیم، باید خیلی تلاش کنیم که به کارهای دیگه آسب وارد نشه. این روزها خیلی چالش برانگیز شده و من هم ممکنه بعضی اوقات هم به خودم آسیب بزنم و هم به بقیه.
الهام بخش زندگیت کیه یا چه چیزیه؟
مقطع به مقطع این الهام بخشه عوض شده! یه زمانی مدل سازمان گوگل واسه من خیلی الهام بخش بود. من همیشه سعی میکردم از فیلمها و ویدیوهایی که ازشون میدیدم الهام بگیرم و بفهمم که اونجا چی کار میکنن و استفاده میکردم تو کار خودم. یه مقطعی گذشت و به استیو جابز رسیدم. حتی سفرهای که استیو جابز میرفت آمازون یا آفریقای جنوبی رو هم پیگیری میکردم که دقیقا داره اونجا چی کار میکنه. الان که داریم با هم صحبت میکنیم، چیزی که برام خیلی الهام بخش شده، قرآن هست.
فکر میکنی برای کاری که میکنی ساخته شدی؟
ساخته شدم. من آدم این کار نبودم. اصلا هم نبودم. ولی در تخفیفان ساخته شدم. اگر بخوام صادق باشم تخفیفان آدم رو میسازه. در طول این هشت سال، آدمهایی در این سازمان بودن یا هستن که همگی آدمهای سازندهای بودن. نوع گویشی که دارم، نوع تلفن صحبت کردنم، نوع نگاهم به مسائلی که در کار پیش میاد. همه اینها از روی کار کردن تو تخفیفان بوده و یاد گرفتن از آدمهایی که اینجا بودن و هستن.
چه چیزی رو تو تخفیفان خیلی دوست داری؟
تخفیفان چیزای دوستداشتنی زیادی داره. واقعیت اینه که همه جای این سیستم فضای صمیمیای وجود داره. من هیچ موقع تو این هشت سال، دقت کنید که میگم هشت سال! یعنی از بدو ورودم به تخفیفان، غریبه نبودم. و الان که دیگه اصلا اینجا اصلا غربیه نیستم. اینجا صمیمیت خیلی زیاده و این صمیمیت باعث میشه تا یاد بگیریم، رشد کنیم و با نفرات جدید آشنا شیم.
تخفیفان شرکت کوچکی نیست. تیم های متفاوت و بزرگی داره. و روابط به شکلیه که آدمها اجازه می دن باهاشون صمیمی باشی و ازشون چیزهای مختلف یاد بگیری. حتی نکات کوچیک. فکر کنین اگر مثلا سه ماه در تخفیفان کار کنین، کلی تجربه متنوع و متفاوت کسب کردین. کلی فضا وجود داره که میتونین ورود کنین و یاد بگیرین. من از همه این تیمهایی که اینجا بودن، چیزهای مختلف یاد گرفتم.
یه چیز دیگه هم که میخواستم بگم اینه که تخفیفان خیلی مسئولیت پذیری رو بهتون یاد میده. تعریف مسئولیت پذیری تو جامعه ما خیلی مختلفه و فکر میکنم تو تخفیفان اون رو خیلی خوب یاد میگیریم. اینجا وقتی میخوای کاری رو به نتیجه برسونی، مسئولش خودت هستی، بهت اعتماد می شه و این مسئولیت به عهده ات گذاشته میشه. این یه تجربه ارزشمند در یک فضای واقعیه! جایی که میفهمی که اگه مسئولیتت رو درست و به موفع تحویل ندی، خودت که هیچ، چند نفره دیگه هم آسیب میبینن. یعنی از لحاظ انسانی نمیتونی انجام کارت رو به تعویق بیاندازی و به زیبایی درک می کنی یه بخش از یه مجموعه بزرگی هت که عملکردت روی نتیجه کار دیگران تاثیر زیادی داره. به نظرم این یکجور درس مسئولیتپذیری هست.
شاید برای ماها که سنمون کمتر بوده، پسر خونه بودیم و همه چی رو پدر و مادر تهیه میکردن و ما هیچی رو متوجه نمیشدیم، این درس واقعا مهمی باشه. چون ماهیت کار تخفیفان طوری هست که هر جای این شرکت پوزیشن داشته باشی، مثل زنجیر به هم وصل هستین. اگه یه مشکلی واسه تو به وجود بیاد، این زنجیر باید نبود تو رو جبران کنه و بدون شک حضور تو خیلی مهمه. و این حس خیلی خوبی به آدم می ده.
غرورآفرین ترین لحظهای که تو تخفیفان داشتی چی بوده؟
دو سه تا تصویر تو ذهنمه که حسشون تو ذهنم مونده. شش ماه بعد از اینکه اومدم تخفیفان، جشنواره وب برگزار شد و خانم دانشور هم چون علاقه من رو میدونست، من رو هم با خودشون بردن به جشنواره. یه فضای خیلی عجیبی بود. همه استارت آپها بودن و قرار بود که برنده رو بین سایتهای خرید گروهی اعلام کنن، سالن جشنواره خیلی شلوغ بود. خانم نازنین دانشور جلو نشسته بودن و من و خانم نگین دانشور بیرون وایساده بودیم و جا نبود بریم تو. فقط از دور سرمون رو آورده بودیم بالا که ببینم اسم ما رو میگن یا نه. اول دونه دونه کاندیدها رو گفتن و اسم برنده که تخفیفان بود رو با یه مکث زیادی خوندن. وقتی تخفیفان برنده شد خیلی حس عجیبی بود .
یه چندتا چیز دیگه هم بود که به اونها هم افتخار میکنم؛ مثل زمانهایی که ما تو مراسمهای مختلف جایزه بردیم یا توی صدا و سیما برنامه یا مصاحبه ای از ما پخش شد. یا همین چند وقت پیش که خانم دانشور ارائهای در حضور رئیس جمهور داشتن. اینکه تصاویرش داره تو اینستاگرام پخش میشه و اطرافیان دارن راجع بهش صحبت میکنن، خیلی حس غرور میده.
درباره خودت چیزی بگو که ما غافلگیر بشیم
چیزی رو که تقریبا خیلیها نمیدونن میخوام تعریف کنم. یه اتفاقی که فکر کنم فقط من، خانم دانشور و یکی دو نفر دیگه میدونن و اون نحوه ورود من به تخفیفان هست. که چی شد و چه شکلی وارد شدم. تخفیفان رو از روزنانه، مجلات و… شناخته بودم، و دوست داشتم در تخفیفان کار کنم. حتی اگه بشه کار آموزی کنم و فضای استارتاپی رو تجربه کنم. از بچگی درگیر این وبسایتهای اینترنتی و تجارت الکترونیک بودم.
وقتی که شرکت رو پیدا کردم زنگ زده بودم و گفتم که میخوام استخدام بشم. اونها هم گفتن که باید ایمیل بزنی به info@takhfifan.com. من هم ایمیل زدم که میخوام به عنوان کارآموز بیام، گفتن که ما بررسی میکنیم و خبر میدیم. یه هفته گذشت و جوابی ندادن. من هم سمج بودم. سعی کردم آدرس شرکت رو پیدا کنم. آدرس رو پیدا کردم. اما شرکت هم اون روزها تازه جابه جا شده بود هیچکس هم نمیدونست که تخفیفان کجاست. میخواستم برم تو شرکت ولی خجالت میکشیدم. از تلفن عمومی زنگ زدم گفتم من برای کارآموزی درخواست داده بودم و چرا هنوز جوابی ندادین؟ گفتن که امروز بعد از ظهر جواب ایمیلتون رو میدیم. بعد هم به من ایمیل زدن که شما باید بیایین برای مصاحبه. رفتم شرکت تخفیفان و خانم دانشور رو از نزدیک دیدم. رفتیم تو اتاق و شروع کردیم به صحبت کردن. خانم دانشور اوکی بود. فقط یه حرفی زد که من جا خوردم. گفتن:” این شرکت خیلی کوچیکه و ما اینجا کامپیوتر نداریم و اغلب با لب تاب های خودشون کار می کنن و شما هم باید کامپیوتر خودت رو بیاری. منم گفتم که یه کامپیوتر تو خونه دارم و اون رو میارم. یعد گفت ما اینجا جا نداریم. لپ تاپ داری؟ من گفتم نه. اون گفت: “واقعا جایی برای کامپیوتر نیست”. من گفتم که لپ تاپ میگیرم. گفت هر وقت لپ تاپ گرفتی، ایمیل بزن و بیا. من هم یک میلیون و دویست توی کارتم داشتم از در شرکت که اومدم بیرون، رفتم پاساژ ایرانیان و یه لپ تاپ خریدم، اومدم خونه و ایمیل زدم که من لپ تاپ رو خریدم. یعنی من ساعت ۱۱ با خانم دانشور صحبت کردم و ساعت ۳ ظهر ایمیل زدم که لپ تاپ رو تهیه کردم. یعد دو روز خانم دانشور گفت که بیا دوباره صحبت کنیم. رفتم جلو در شرکت. اون موقع با یه موتور بود.م. کلاه کاسکت هم زیر بغلم بود. زنگ رو زدم. یه نفر در رو باز کرد. گفت دستتون درد نکنه و لپ تاپ رو از من گرفت و در رو بست. یه لحظه حس ترسیدن بهم دست داد. دوباره زنگ زدم و گفتم که لپ تاپ من رو گرفتین. یهو خانم دانشور من رو از اون ته دید و گفت نه این اون لپتاپ نیست. فکر کرده بودن که من پیک موتوری هستم و لپتاپ آوردم.
بعد اومدم تو. و لپ تاپم رو بهم دادن. خانم دانشور اولین کاری که باید انجام میدادم رو بهم توضیح داد و گفت باید یه سری از قراردادها رو ثبت کنی داخل یه سیستمی و من هم شروع کردم به کار و کلی هم اشتباه داشتم و اون زمان یکی از پرخطاها بودم و همیشه جنگ و دعوا بود سر من.
اگه همکارها بتونن تو رو در سه کلمه خلاصه کنن، چی میگن؟
والا این یکی تعریف از خوده. من خوباش رو میگم. ولی بد هم داره مطمئنا. پرتلاش، پیگیر و سومی هم این که من خیلی خوب و با سرعت زیادی میتونم مسائل رو حل کنم.
اگه روزی در تخفیفان نباشی، چه چیزی ازت میمونه اینجا؟
تمام کارهای واحد شرکای تجاری قبلا به صورت دستی بود و سیستمی برای اون وجود نداشت. افرادی در حال حاضر در تخفیفان در حال کار هستن که اون روزها رو اصلا ندیدن. روزهایی که کوپن های مشتریان از طرف کسب و کار برای ما ارسال می شد و ما به صورت دستی تک تک اونها رو در سیستم باطل و محاسبه می کردیم. اما الان تمام این موارد به صورت سیستمی و اتوماتیک انجام می شه و سرعت و کیفیت کار به شدت بهبود پیدا کرده و کماکان هم در حال رشد و توسعه هستیم. من از همون روزهای باطل کردن دستی کدها در این واحد بودم و ذره ذره تلاش و فکر همکارانم و من پشت تک به تک این فرآیندهای جدید وجود داره. فکر می کنم مهمترین چیزی که از من در تخفیفان به یادگار می مونه. همین تلاشی ست که برای به وجود آمدن این فرآیندها و زیرساخت ها انجام دادم و البته اینکه همیشه سعی کردم بهترین خودم رو توی هر کاری پیاده کنم.
روزهای تو خارج از ساعت اداری چگونه میگذره؟
اوایل هفته ۳۰ تا ۴۰ درصد ساعات خارج از تخفیفان رو به کارهایی که در تخفیفان انجام میدم، کمی فکر می کنم تا چالشهایی رو که به وجود اومده، حل کنم. یا سعی میکنم کارها رو الویت بندی کنم. . به اواخر هفته هم که نزدیک می شیم، بیشتر اوقات خارج از ساعت اداری رو با خانواده سپری میکنم و کتاب میخونم. البته الان چون تازه متاهل شدم کار خریدهای خونه هم به من اضافه شده و اینکه خب خیلی بیشتر از قبل به مهمانی دعوت میشیم و بعضی از روزها من مستقیم از سرکار به خونه اقوام خودم و یا همسرم می رم. آخر شبها هم سریال میبینم.
اگه میخواستی یه شغل دیگهای رو انتخاب کنی، چی کار میکردی؟
ما در لحظه ۱۵۰۰ خدمت را روی سایت ارائه میکنیم. یعنی با انواع کسبوکارها در ارتباطیم و پیشتیبانی میکنیم. هر کدومشون دغدعههای خودشون رو دارن. به همین خاطر این حس کنجکاوی در من ایجاد شده که فضای هر شغلی به چه شکله. دوست دارم برم و از نزدیک ببینم. البته ماهیت شغلیمون هم ایجاب می کنه برای ارائه پشتیبانی درست از شرکای تجاری، شرایط مشاغل مختلف رو درک کنیم. همین الان هم که اینجا هستم، کارهای مختلفی رو برای بازه های خیلی کوتاه امتحان کردم. دوست داشتم از کار لولهکشی سردربیاورم، تمرینات پکیج رو هم یاد گرفتم و تعمیر هم کردم. تعمیرات موبایل رو هم یاد گرفتم و حتی شغل صندوقداری رستوران. من رفتم دقیقا همون پوزشینی که کدهای تخفیف رو میگیره و سرویس میده رو تجربه کردم. همچنان هم دوست دارم که شغلهای دیگه رو امتحان کنم. مثلا دوست دارم تور لیدر یا کمک تور لیدر باشم. راننده کامیون بودن رو هم خیلی دوست دارم.
برای کسانی که برای مصاحبه شغلی به تخفیفان میان، چه حرفی داری؟
اگر به تخفیفان می آیید، در نظر داشته باشین اینجا جاییه که ساخته میشید. و معمولا جایی که آدم رو می سازه، آسان نیست. به همین خاطر فکر می کنم کسی که تخفیفان رو برای کار انتخاب می کنه باید رویکرد خودش هم، رویکرد سازندگی باشه چون اینجا پلهایه که می تونه شما رو به جای بزرگتری ببره. حداقل ۱۰ نفر در طول این هشت سال از تخفیفان به کشور های دیگری مهاجرت کردن و تخفیفان برای اون ها حکم سکوی پرتاب داشت. به نظر من تخفیفان فقط در زندگی کاری بهت کمک نمیکنه و در زندگی شخصی هم تاثیر گذاره.
یه حالت خوبی هم تو تخفیفان هست که به شما اجازه میدن در ماه یک روز رو با تایید مدیریت بری و تو اون واحدی که دوست داری، کار کنی. این خیلی خوبه! یعنی اگه امروز من بخوام وارد حیطه مارکتینگ بشم و بخوام ازش تجربه کسب کنم و بهفمم که کارش چه شکلی هست، این فرصت رو دارم که این کار رو انجا بدم. و بهتر میتونم تصمیم بگیرم که آیا فضای کار مارکتینگ مناسب سلیقه و روحیه من هست یا نه! من تا حالا چند بار از این فرصت استفاده کردم.
برای پایان این مصاحبه، چیزی هست که دوست داشته باشی بگی؟
من کسی بودم که با کارآموزی به تخفیفان اومدم و بعد از استخدام مسیری رو طی کردم تا شدم کارشناس پشتیبانی شریک تجاری. این کار چند سال ادامه پیدا کرد تا شدم سرپرست پشتیبانی شرکاتی تجاری و هنوز هم جای رشد دارم و میتوانم بالاتر بروم. چیزی که میخوام بگم، عین تجربهایه که خودم به دست آوردم. یعنی وقتی برای اولین بار در زندگی می خواهی جایی کار کنی.
وقتی یه تخفیفان آمدم، فکر میکردم همین که اینجا باشم و همین که در فضای کار تجارت الکترونیک هستم، خیلی خوبه. حتی هدفم هم همین بود.، اما چیزی که باهاش مواجه شدم متفاوت بود. من فکر نمی کردم آدمهایی که در این استارت آپها کار می کنند. اینقدر تاثیرگذار باشن همکاران من در این فضا بخشی از مسیر رشد من رو هموار کردن و چیزهای زیادی به من یاد دادن. در نظر داشته باشید وقتی وارد استارت آپی مثل تخفیفان میشین فقط خود سازمان تخفیفان یا مسئولیت خودتون رو در نظر نگیرین. به آدمهای اطراف توجه کنین و ببینین هر کسی می تونه چه مهارتی رو به شما یاد بده. افراد شاغل در یک سازمان از جنسهای مختلف هستن و متفاوتن. تجربیات مختلفی دارن و هر نفر می تونه به سهم خودش در مسائل مختلف به نوعی مربی شما باشه. اما در مورد تخفیفان جوی که اینجا وجود داره، باعث میشود تا این ارتباطات خیلی بهتر و عمیق تر هم بشه. این آدمها شما رو کمک می کنن تا پیشرفت کنین و سرعت رشدتون رو زیاد می کنن.